شماره ٣٣٣: تا کى از گريه توان منع دو چشم تر خويش

غزلستان :: عرفی شیرازی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
تا کى از گريه توان منع دو چشم تر خويش
بعد ازين ما وخجالت ز نصيحت گر خويش
شود از گرمى داغ جگرم ، خاکستر
گر شب هجر ز الماس کنم بستر خويش
بس که پروانه بود شعله طلب نزديکست
که شود آتش وخود شعله زند در پر خويش
برزليخا بره عشق همين طعنه بس است
که فروبست لب طعن ملامتگر خويش
بعد مردن ببراى باد بجائى خاکم
که فشانندمصيبت زدگان بر سر خويش
عشق در پيرهن يوسف کنعانم سوخت
زان به يعقوب دهم سرمه ز خاکستر خويش
عرفى از ناصح اگر منفعلم بارى شکر
که خجل نيستم از روى غم دلبر خويش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید