شماره ٣٣٤: چو آمد جان بلب انگونه شد محو تماشايش

غزلستان :: عرفی شیرازی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
چو آمد جان بلب انگونه شد محو تماشايش
که تا صبح قيامت بر لب از حيرت بود جايش
بلا تا بيغمان را رم دهد از جلوه گاه او
رود پرهيز گويان پيش پيش قدر عنايش
بچشم دشمنان از ضعف تن ننمايم وشادم
که بى تابانه هرجا ميتوان زد بوسه بر پايش
بپوشيد اى ملايک چشم تا دلها بجا ماند
که باد از چهره يکسو ميکند جعد سمن سايش
چو يار از بهر جان عرفى قدم سايد ببالينم
بدشوارى دهم جان تا کنم گرم تقاضايش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید