اى که سر تاقدمم را بجنون داشته
تا مرا داشته غرفه بخون داشته
سر انصاف تو گرديم که با اين همه حسن
از دل ما طمع صبر و سکون داشته
گر دليرانه بتازى بمن اى چرخ رواست
تاتو در معرکه صيد زبون داشته
نوش کن خون دلم تا بشناسى اى خضر
که تو در چشمه حيوان همه خون داشته
دل عرفى بخراز خويش بخورشيد فروش
تا به بينى که چه مى ارزد و چون داشته