شماره ٤٢٩: نه شکيب تو به از مى نه ادب زمان مستى

غزلستان :: عرفی شیرازی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
نه شکيب تو به از مى نه ادب زمان مستى
که بچين زلف ساقى نکنم دراز دستى
چو کشى زناز خنجر تو بگو فداى من شو
که گران نميفروشد بتو کس متاع هستى
چه بلا عقوبتست اين من عافيت گزين را
نه گمان زود مردن نه اميد تندرستى
همه نقد و جنس ايمان بتو برفشاندم اکنون
تو و ننگ آن بضاعت من و عيش تنگدستى
ره طاعت تو يارب که رود چنانکه شايد
که نيايد از برهمن بسزا صنم پرستى
گله نيامدنها گل وعدهاست ورنه
بهمين خوشست عرفى که تو نامه فرستى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید