شماره ٦٢: غبار هستى ما پرده دار سيلاب است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
غبار هستى ما پرده دار سيلاب است
کتان طاقت ما شير مست مهتاب است
دهان شير بود خوابگاه وادى عشق
حصار عافيت اين محيط، گرداب است
چنان ز سير چمن خاطرم گزيده شده است
که شاخ گل به نظر آستين قصاب است
عيار آتش روى ترا چه مى داند؟
هنوز ديده آيينه در شکرخواب است
اگر ز غيبت ما در حضور مى افتند
حضور خاطر ما در حضور احباب است
ترا چه بهره ز رنگينى کلام بود؟
که همچو طفلان چشمت به سرخى باب است
به دور زلف تو کفر آنچنان رواج گرفت
که طاق نسيان امروز طاق محراب است
سر مشاهده عيب خود اگر دارى
کدام آينه بهتر ز عالم آب است؟
چرا خموش نگردند طوطيان صائب؟
سخن شناس درين روزگار ناياب است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید