شماره ١٠٥: جهان به راه شناسان ديده ور تنگ است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
جهان به راه شناسان ديده ور تنگ است
فضاى باديه بر چشم راهبر تنگ است
ز آفتاب جهانتاب، شکوه ات بيجاست
ترا که کاسه دريوزه چون قمر تنگ است
به جوش مستى ما ظرف آسمان چه کند؟
که لامکان به روانهاى بيخبر تنگ است
به بوسه اى دل ما شاد کن در آخر حسن
که وقت ما و تو اى نازنين پسر تنگ است
سيه ز تنگى جا گشت خون لاله من
فضاى دست بر اين آتشين جگر تنگ است
به آسمان چه گريزى ز عشق بى زنهار؟
که دست تيغ درازست و اين سپر تنگ است
به وسعت نظر از رزق صلح کن زنهار
که صاحبان زر و سيم را نظر تنگ است
ميان باديه در تنگناى زندانى
ترا که دايره خلق در سفر تنگ است
چه سود قرب کريمان خسيس طبعان را؟
که سوزن ار چه ز عيسى بود، نظر تنگ است
کجا در آن دل سنگين کند سرايت آه؟
که رشته پر گره و کوچه گهر تنگ است
برون ميار سر از کنج آشيان صائب
که رشته کوته و ميدان بال و پر تنگ است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید