شماره ١١٩: ز داغ، سينه پر تير من گلستان است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
ز داغ، سينه پر تير من گلستان است
ز چشم شير، نيستان من چراغان است
دلى که نقش تعلق به خود نمى گيرد
اگر به دست فتد، خاتم سليمان است
پياله اى که ترا وا رهاند از هستى
اگر به هر دو جهان مى دهند، ارزان است
شکسته دل نتوان کرد خردسالان را
وگرنه شهر به ديوانه تو زندان است
گرفته است غم آب و دانه روى زمين
ز فکر رزق، جهان يک دل پريشان است
کباب مست مرا بى نمک به بزم آريد
پياله تا به لبش مى رسد، نمکدان است
کباب سوخته را اشک نيست، حيرانم
که چون ز خون دل من جهان گلستان است
درين بساط، چراغى که از نسيم فنا
به جان خويش نلرزد چراغ ايمان است
ز پاس شرم تو تن داده ام به بند لباس
وگرنه حلقه فتراک من گريبان است
مريز آب رخ خود براى نان صائب
که آبرو چو شود جمع، آب حيوان است
به چرب نرمى دشمن مرو ز ره صائب
که دام مکر درين خاک نرم پنهان است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید