شماره ١٤٦: نمک به ديده ام از غيرت حنا خفته است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
نمک به ديده ام از غيرت حنا خفته است
که زير پاى تو چون عاشقان چرا خفته است
مگر حجاب تو در باغ رنگ عصمت ريخت؟
که طفل شبنم از آغوش گل جدا خفته است
شريک دولت اگر چشم اين کس است بلاست
گلى ز عيش بچينم تا صبا خفته است
کفن لباس ملامت شود شهيدى را
که زير خاک به اميد خونبها خفته است
بيا به ملک قناعت که عيش روى زمين
تمام در شکن نقش بوريا خفته است
ز شوق کوى تو خونش به جوش مى آيد
اگر شهيد تو در خاک کربلا خفته است
کجا بريم ازين ورطه جان برون صائب؟
که راهزن شده بيدار و پاى ما خفته است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید