ز داغ عشق مرا شد دل خراب درست
اگر شکسته مه شد ز آفتاب درست
مرو به مجلس مى اگر به توبه مى لرزى
سبو هميشه نيايد برون ز آب درست
به يک سفر نشود پخته آدمى هرگز
به يک مقابله کى مى شود کتاب درست؟
ز سيل حوادث سر پا برهنه بيرون رفت
نشست هر که درين عالم خراب درست
دل درست ز دنيا نمى توان بردن
ز بحر چون به کنار اوفتد حباب درست؟
ازين که نسبت او کرده ام به ماه تمام
نديده ام به رخ يار از حجاب درست
چه سود صبح وطن، سينه چاک غربت را؟
کتان پاره نگردد به ماهتاب درست
شکست لازم طرف نقاب افتاده است
ز فرهادها نبود فرد انتخاب درست
هزار شيشه شکست و درست شد صائب
نشد شکستگى دل به هيچ باب درست