شماره ٢٢٨: هزار حيف که دوران خط يار گذشت

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
هزار حيف که دوران خط يار گذشت
شکست رنگ گل و حسن نوبهار گذشت
چنان سياهى خط تنگ کرد دايره را
که حسن، همچو نسيم از بنفشه زار گذشت
حذر ز سايه مژگان خويشتن مى کرد
ز جوش خط چه بر آن آتشين عذار گذشت
تو وعده مى دهى و حسن بر جناح سفر
تو روز مى گذرانى و روزگار گذشت
گهر به چشم صدف در کمين ريختن است
مگر حديثى ازان در شاهوار گذشت؟
در آتشم چون گل از برگ خود، خوشا سر دار
که نوبهار و خزانش به يک قرار گذشت
غبار خاطر ازين بيشتر نمى باشد
که از خرابه من سيل باوقار گذشت
چه سود لوح مزارم ز خشت خم کردن؟
مرا که عمر به خميازه و خمار گذشت
ز روزگار جوانى خبر چه مى پرسي؟
چو برق آمد و چون ابر نوبهار گذشت
يکى است مرتبه صدر و آستان پيشش
کسى که همچو تو صائب ز اعتبار گذشت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید