شماره ٢٢٩: ز من مپرس که چون بر تو ماه و سال گذشت

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
ز من مپرس که چون بر تو ماه و سال گذشت
که روز من به شتاب شب وصال گذشت
درين رياض من آن عندليب دلگيرم
که نوبهار و خزانم به زير بال گذشت
گرفت دامن من چون گلاب، گريه تلخ
چو گل به هفته عمرى که بى ملال گذشت
کنون که گشت زمين گير حيرت، آغوشم
ازين چه سود که بر خاکم آن نهال گذشت؟
چراغ کشته من در گرفت بار دگر
ز بس که يار ز خاکم به انفعال گذشت
اگر چه خضر بود ساقى و مى آب حيات
نمى توان ز لب خشک چون سفال گذشت
مکن به خوردن خشم و غضب ملامت من
نمى توانم ازين لقمه حلال گذشت
تمام حيرت ديدار و آه افسوسم
اگر چه زندگيم جمله در وصال گذشت
به کوچه قلم افتاد تا رهم صائب
به پيچ و تاب مرا عمر همچو نال گذشت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید