شماره ٢٤١: ز فرقت تو ز دل امشب اضطراب نرفت

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
ز فرقت تو ز دل امشب اضطراب نرفت
ستاره محو شد و چشم من به خواب نرفت
چگونه بى لب او عيش من شود شيرين؟
که از جدايى گل تلخى از گلاب نرفت
هميشه در ته دل بود ازو شکايت من
ازين خرابه برون دود اين کباب نرفت
ستاره که درين خاکدان بلندى يافت؟
که چون شرر ز جهان با صد اضطراب نرفت
که داد در سر خود جاي، باد نخوت را؟
که دست خالى ازين بحر چون حباب نرفت
چنين که من به دم تيغ مى روم به شتاب
ز کوه، سى به دريا اين شتاب نرفت
نهشت گريه ما را به روى کار آيد
چه ظلمها که ز آتش بر اين کباب نرفت
چها نمى کشم از وعده سبکسيرش
خوشا کسى که پى جلوه سراب نرفت
خوشم به مشرب صائب که بهر رهن شراب
به سير کوى خرابات بى کتاب نرفت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید