شماره ٣١٩: هر چند چشم مست تو هشيار عالم است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
هر چند چشم مست تو هشيار عالم است
با بوالهوس شراب مخور، کار عالم است
از درد عشق، روى به خوناب شسته اى است
هر گل که در سراسر گلزار عالم است
ديوانه اى که چشم غزالش پلنگ بود
امروز رام کوچه و بازار عالم است
در راه دل، پياده دنبال مانده اى است
هر چند عقل، قافله سالار عالم است
جز عارفى که از خودى آزاد گشته است
هر کس که هست صورت ديوار عالم است
بر هر دلى که خواب گران پرده دار شد
در آرزوى دولت بيدار عالم است
بر خود زبان آتش سوزان کند دراز
چون خار هر که در پى آزار عالم است
در چشم عارفان جهان ابر رحمتى است
اين غفلتى که پرده زنگار عالم است
از قيد سنگ مى شود آخر شرر خلاص
رحم است بر کسى که گرفتار عالم است
داند به سيم قلب گران ماه مصر را
آن پاک ديده اى که خريدار عالم است
از ره مرو که ديده شير حوادث است
گر روشنايى به شب تار عالم است
لب تشنه اى است کآب نمى داند از سراب
بيچاره اى که واله رخسار عالم است
صائب مرا به خواب نخواهد گذاشتن
بيدار دولتى که نگهدار عالم است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید