روشنگر وجود به راه اوفتادن است
در جويبار، سبزى آب از ستادن است
رو تافتن ز پيکر خاکى پس از وصول
بعد از نماز پشت به محراب دادن است
عرض نياز خويش به پاکيزه گوهران
لب چون صدف به ابر بهاران گشادن است
دست دعا بلند نکردن به وقت صبح
بر سينه دست پيش کريمان نهادن است
بر روى غافلان جهان خنده سپهر
از رود نيل کوچه به فرعون دادن است
در موج خيز حادثه آسوده زيستن
در رهگذار سيل ميان را گشادن است
صائب بود به گرد سرش کعبه در طواف
آن رهروى که منزلش از پا فتادن است