شماره ٤٢٣: دلبستگى است مادر هر ماتمى که هست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
دلبستگى است مادر هر ماتمى که هست
مى زايد از تعلق ما، هر غمى که هست
خود را ز واصلان ديار فنا شمار
تا بر دل تو سور شود ماتمى که هست
با تشنگى باز که در زير آسمان
دلهاى آب کرده بود، شبنمى که هست
از خود رميده اى است که خود را نيافته است
امروز در بساط جهان بيغمى که هست
هر چند در دهان تو خاک سيه زنند
چون نقش، خوش برآى بر هر خاتمى که هست
زخم تو بى نياز ز مرهم نمى شود
تا صرف ديگران نکنى مرهمى که هست
آتش ز سنگ و لعل ز خارا گرفته اند
محکم بگير دامن کوه غمى که هست
بر مهلت زمانه دون اعتماد نيست
چون صبح در خوشى به سر آور دمى که هست
سالک اگر به دامن خود پاى بشکند
در دل کند مشاهده هر عالمى که هست
هرگز سرى ز روزن دل برنکرده اند
جمعى که قانعند به اين عالمى که هست
با خامشى بساز که در خاکدان دهر
چاه فرامشى است همين محرمى که هست
صائب دو شش زدند درين عالم سپنج
آنها که ساختند به نقش کسى که هست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید