شماره ٥١٧: بر هر که نظر مى فکنم مست و خراب است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
بر هر که نظر مى فکنم مست و خراب است
بيدارى اين طايفه خميازه خواب است
بى اشک ندامت نبود عشرت اين باغ
از خنده گل آنچه بجامانده گلاب است
چون اخگرسوزان، دل ما سوختگان را
گر قطره آبى است همين اشک کباب است
ديوان مکافات به ظالم نکند رحم
خط حسن ستمکار ترا پاى حساب است
چون ماه نو از ديدن ما چشم مپوشيد
کز قامت خم هستى ما پا به رکاب است
هر خيره نگاهى نتواند ز تو گل چيد
آتش ز تماشاى تو يک چشم پر آب است
با جنگ، بدآموز مرا خوى تو کرده است
مقصود من از نامه نه اميد جواب است
ديوار خرابى که عمارت نپذيرد
مستى است که در پاى خم باده خراب است
کيفيت مى مى برم از چهره محجوب
رخسار عرقناک، مرا عالم آب است
در مشت گلى نيست که صد نکته نهان نيست
در ديده صاحب نظران خشت کتاب است
هر کس که خموش است درين ميکده صائب
چون کوزه لب بسته پر از باده ناب است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید