شماره ٥٢١: آفاق منور ز رخ انور صبح است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
آفاق منور ز رخ انور صبح است
اين دايره را چشم و چراغ اختر صبح است
انگيختن از خواب گران مرده دلان را
فيضى است که خاص دم جان پرور صبح است
سيم و زر انجم که فلک شب همه شب جمع
سازد، همه از بهر نثار سر صبح است
روشن نفسان شهپر بى بال و پرانند
خورشيد، فلک سير به بال و پر صبح است
در عالم دربسته غيبم نبود راه
گر هست در اينجا در فيضى در صبح است
هرگز ز شکرخنده خوبان نتوان يافن
اين چاشنى خاص که در شکر صبح است
چون پنجه خورشيد شود زود زبردست
هر دست دعايى که به زير سر صبح است
ز آيينه دلها به نفس زنگ زدايد
يارب يد بيضاى که روشنگر صبح است؟
خورشيد که روشنگر آفاق جهان است
چون بيضه نهان در ته بال و پر صبح است
از پنجه خونين شفق باک ندارد
از پاکى سرشار که در گوهر صبح است
در عنبر شب همچو بهارست نهفته
آن نور جهانتاب که در گوهر صبح است
از عالم بالا نظر ثابت و سيار
يکسر همه محو رخ خوش منظر صبح است
ذرات جهان را نظر از خواب گشودن
موقوف گشاد نظر انور صبح است
کم نيست ز سر جوش اگر وقت شناسى
هر چند که شب درد ته ساغر صبح است
چون صفحه خورشيد ورق در کف صائب
روشندل ازان است که مدحتگر صبح است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید