شماره ٥٤٢: لعل تو ز روشن گهرى جان جهان است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
لعل تو ز روشن گهرى جان جهان است
تبخال بر آن لعل، سراپرده جان است
برق رخ گلگون ترا دل خس و خارست
مهتاب بناگوش ترا صبر کتان است
بر صفحه رخسار تو آن خال معنبر
مورى است که دردست سليمان زمان است
در چشم تر من ز خيال خط سبزت
هر گوشه پريزاد دگر بال فشان است
افلاک ز نقش قدم اوست نگارين
آن سرو که در مجلس ما دست فشان است
ابرى است که در باغ بهشت است خرامان
چشمى که به رخسار نکويان نگران است
از باده کهنه است نشاط و طرب من
اين پير کهنسال، مرا بخت جوان است
گردون که ز انجم همه تن ديده بيناست
حيرت زده جلوه آن سرو روان است
صائب دلش از صحبت گلشن نخورد آب
شبنم که به خورشيد درخشان نگران است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید