شماره ٦٢٤: از خود گذشتگان را آيينه بى غبارست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
از خود گذشتگان را آيينه بى غبارست
پيوسته صاف باشد بحرى که بيکنارست
آن را که خلق خوش هست تنها نمى گذارند
کى بى حريف ماند رندى که خوش قمارست؟
با ناز برنيايند اهل نياز هرگز
گل گر پياده باشد در بلبلان سوارست
ديوانه را ملامت اسباب خنده گردد
بر کبک مست سختى دامان کوهسارست
عاشق ز خاکسارى بى بهره است از وصل
ديوار بوستان را از گل نصيب، خارست
تا دل بريد ازان زلف از سر نهاد شوخى
چشم به خواب رفته است دامى که بى شکارست
از خون مرده صائب سنگين ترست خوابت
جايى که هر رگ سنگ چون نبض بيقرارست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید