شماره ٧٠٨: مکن ز باده لعلى لب چو مرجان سرخ

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
مکن ز باده لعلى لب چو مرجان سرخ
ز پشت دست ندامت مساز دندان سرخ
ز غوطه اى که به خون زد خدنگ، دانستم
که عاقبت رگ گردن کند گريبان سرخ
مجوى روزى بى خون دل ز خوان سپهر
که شد به خون شفق نان مهر تابان سرخ
به گريه سايل اگر روى خود کند رنگين
ازان به است که گردد به ابر احسان سرخ
نگشت چاه چو فانوس روشن از رويش
نشد ز سيلى تا روى ماه کنعان سرخ
زرست مايه خوشحالى و برومندى
که روى گل بود از خرده در گلستان سرخ
گرفته دل نبود هر که را بود مغزى
که زير پوست بود پسته هاى خندان سرخ
به تلخرو مکن اظهار تنگدستى خويش
که از تپانچه بحرست روى مرجان سرخ
به شير، طفل مرا رام خويش نتوان کرد
مگر به خون کند از مهر دايه پستان سرخ
گلى که از سفر خويش چيده ام اين است
که شد ز آبله ام ريگ اين بيابان سرخ
ز سوز دل نفس سرد آتشين گردد
که روى صبح شد از آفتاب تابان سرخ
بهار خشک لبان مى رسد ز پرده غيب
به خون آبله مژگان کند مغيلان سرخ
خيال سيب زنخدان يار مى گزدش
شد از فشردن دل هر که را که دندان سرخ
سموم را نفس انگشت زينهار شود
ز سوز سينه من گر شود بيابان سرخ
به رنگ آب کند جلوه در نظر نرگس
ز باده چون نشود چشم باده خواران سرخ؟
سخن نگردد رنگين به سرخى سر باب
که از خيال غربت است روى ديوان سرخ
چرا نباشد منقار طوطيان رنگين؟
که حرف سبز کند چهره سخندان سرخ
سخن ز خامه رنگين خيال ماست بلند
ز شقه علم ماست روى ميدان سرخ
سخن ز خامه صائب گرفت رنگينى
که روى گل بود از بلبل خوش الحان سرخ



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید