شماره ٧٤١: سر گردان چند از من آن سرو خرامان بگذرد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
سر گردان چند از من آن سرو خرامان بگذرد
از غبار هستى من دامن افشان بگذرد
دل زمن مى گيرد و روى دلش با ديگرى است
اينچنين ظلمى مگر در کافرستان بگذرد
مرکز پرگار گردون گردد از آسودگى
هر سر آزاده اى کز فکر سامان بگذرد
سر بر آرد از گريبان حيات جاودان
هر که زير تيغ جانان از سر جان بگذرد
با دو صد اميد خاک راه او گرديده ام
آه اگر از خاک من برچيده دامان بگذرد
چون من حيران توانم از تماشايش گذشت؟
آب نتوانست از آن سرو خرامان بگذرد
در حريم وصل از نوميدى من آگه است
با دهان خشک هر کس زآب حيوان بگذرد
در برون باغ بوى گل مرا ديوانه کرد
تا چها بر بلبل از قرب گلستان بگذرد
در زمين پاک صائب قطره گوهر مى شود
از صدف ظلم است خشک آن ابر نيسان بگذرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید