شماره ٧٥٤: مهر خاموشى مرا گنجينه اسرار کرد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
مهر خاموشى مرا گنجينه اسرار کرد
دامنم را چون صدف پر گوهر شهوار کرد
از زبان پيوسته خارى بود در پيراهنم
بى زبانى دامنم را پرگل بى خار کرد
نيستى بر خاطر آزاده من بار بود
زندگى را عشق او بر گردن من بار کرد
مى تواند جذبه مجنون صحرا گرد من
کعبه را چون محمل ليلى سبکرفتار کرد
سنگلاخ آفرينش داشت با من کارها
بيخودى اين راه ناهموار را هموار کرد
مستى غفلت زخواب نيستى بالاترست
گوشمال حشر نتواند مرا بيدار کرد
دست مى شستند از ما چاره جويان جهان
درد خود را مى توانستيم اگر اظهار کرد
آتشى کز عشق شيرين در دل فرهاد هست
بيستون را مى تواند زر دست افشار کرد
خودفروشى با کمال بى نيازى مشکل است
آب شد تا يوسف ما روى در بازار کرد
گر ندارى چون هوسناکان تمناى دگر
مى توان سير چمن از رخنه ديوار کرد
هر که صائب چون هوسناکان تکلف پيشه ساخت
زندگى و مرگ را بر خويشتن دشوار کرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید