شماره ۸٤٠: بيا زاهد مرا با حضرت تو کار افتاده

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بيا زاهد مرا با حضرت تو کار افتاده
ز کردارت نگويم کار با گفتار افتاده
ترا جمع است خاطر از ره عقبى دلت خوش باد
مرا زين ره وليکن عقده بسيار افتاده
بنزد تست آسان زهد چون او را نديدستى
بنزد من ولى اين کار بس دشوار افتاده
تو پندارى بجز راه تو راهى نيست سوى حق
دلت در پرده پندار از اين پندار افتاده
ز حسن روى ساقى و ز صوت دلکش مطرب
مرا سر رفته از دوش ار ترا دستار افتاده
ترا زهد و مرا مستى ترا تقوى مرا رندى
ترا آن کار افتاده مرا اين کار افتاده
ترا راه مسلمانى گوارا باد و ارزانى
مرا گبرى خوش آمد کار با زنار افتاده
توئى دربند آرايش منم در بند افزايش
توئى بر مسند عزت من اينجا خوار افتاده
توئى دربند دستار و منم در بستن زنار
توئى بر منبر و من بر در خمار افتاده
منم چون (فيض) بر کارى که آن نقدم بکار آيد
تو از کارى که کار آيد ترا بيکار افتاده



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید