هشيار را خرام تو سر مست مى کند
اين سيل اگر به کوه رسد پست مى کند
تا وا کند نسيم سحرگاه غنچه اى
صد عقده باز تاک زبردست مى کند
قد ترا به سرو چه نسبت که آب را
حيرانى خرام تو پا بست مى کند
از خط فزود مستى آن چشم پرخمار
بادام را بنفشه سيه مست مى کند
صائب من از نظاره ساقى شدم خراب
ورنه مرا شراب کجا مست مى کند