مى در پياله کن که گل و لاله مى رود
اين کاروان چو شعله جواله مى رود
از ره مرو به زينت دنيا کز اين بساط
گوهر عنان گسسته تراز ژاله مى رود
دلهاى شب بنال که از چشم شور صبح
گرمى ز گريه واثر از ناله مى رود
از اشتياق روى تو نعلش در آتش است
هر شبنمى که بر ورق لاله مى رود
از چرخ بد گهر به عزيزان نرفته است
ظلمى که بر لب تو ز تبخال مى رود
از پاکدامنان نکند حسن احتراز
ماه تمام در بغل هاله مى رود
از دل مجو قرار که آن خوش خرام را
پاى در خواب رفته ز دنباله مى رود
يک صبح اگر کند ز سر درد گريه اى
صائب سياهى از جگر لاله مى رود