اى زلفت از کمند تمنابلند تر
مژگان ز زلف و زلف ز بالا بلندتر
هر چند عمر رشته شود کوته از گره
زلف تو شد ز عقده دلها بلندتر
از سر هواى عشق به سعى سفر نرفت
اين شعله شد ز دامن صحرا بلندتر
هرگز گلى به سر نزدم از رياض وصل
پيوسته بود دست من از پا بلندتر
در تنگناى قطره بسر چون برد کسي؟
با مشربى ز گردن مينا بلندتر
هر چند نارسايى طالع فزون شود
گردد زبان عرض تمنا بلندتر
پوشيده است يوسف ما از فريب ناز
پيراهنى ز دست زليخا بلندتر
شد دام زير خاک ز گرد و غبار خط
زلفى که بود از شب يلدا بلندتر
تا چند خاکمال اسيران دهي، بس است
خطت شد از غبار دل ما بلندتر
صائب شکست اگر چه بود سرمه صدا
شد از شکست دل سخن ما بلندتر