شماره ٧٨: رازها با اهل گفتن ز اهل عرفان خوش نماست

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
رازها با اهل گفتن ز اهل عرفان خوش نماست
يار يکديگر شدن از قوم و خويشان خوش نماست
نصرت دين حق و در درد بودن متفق
ز أهل علم و پيشوايان و فقيهان خوش نماست
اين فقيهان مجادل از کجا حکمت کجا
درس و بحث و علم و حکمت از حکيمان خوش نماست
خواندن قرآن و فهميدن به آواز حزين
با خضوع جان و تن از اهل قرآن خوش نماست
چون نمازى در جماعت ميشود کوته بهست
ترک تطويل و ريا از مقتديان خوش نماست
گر مزاحى ميکند مؤمن بحق نيکوست آن
تقوى از باطل نمودن ز اهل ايمان خوش نماست
مرد چون بالغ شود بايد بحق رو آورد
خنده و بازى و خوش طبعى ز طفلان خوش نماست
ژنده پاکيزه بر بالاى درويشان نکو
و آن قباى تار در بر قد خوبان خوش نماست
سهل باشد گر کنند افتادگان افتادگى
مهربانى و تواضع از بزرگان خوش نماست
اقتصار سايلان بر قوت از روى سکوت
بخشش بى من و ايذا از کريمان خوش نماست
هر کسى را حق تعالى بهر کارى آفريد
هر که کار خويش را نيکو کند آن خوش نماست
عاقلان را عاقلى خوش عاشقان را عاشقى
مستى و شوريدگى از مى پرستان خوش نماست
زاهد ار از زهد گويد عابد از صوم و صلوة
عاشقانرا حرف وصل يار و هجران خوش نماست
واعظ ار آرد حديثى از کلام انبيا
عارفان را سير در اسرار قرآن خوش نماست
(فيض) ميکن جهد تا سنجيده تر آيد سخن
گفتن شعر از دم سنجيده گويان خوش نماست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید