شماره ٦٢٠: عمر عزيز تا به کى صرف در آرزو کنم

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
عمر عزيز تا به کى صرف در آرزو کنم
هاى بيا که آرزو جمله فداى هو کنم
چند خجل کند مرا توبه آبروى بر
ميسزد ار ز توبه خون ريزم و آبرو کنم
اشتر لنگ لنگ من پاش خورد بسنگ من
سنگ دگر چه افکنم زحمت او دو تو کنم
عشوه توبه ميخرى يارى توبه ميخورم
گر فتد او بدست من بين که باو چها کنم
رخ بنماى پير من چند بخانقاه تن
نعره هاى هازنم مستى هوى هو کنم
چند تنم بگرد تن بخيه زنم برين بدن
بفکنم اين تن و بجان روى بجستجو کنم
رو چو کنى بسوى من جان شودم تمام تن
بس ز نشاط جان و تن در تن و جان نمو کنم
جا طلبى ز من ترا بر سر خويش جا دهم
آب طلب کنى ز من ديده برات جو کنم
خانه سر ز ماسوى پاک کنم براى تو
منزل دل ز آب و گل بهر تو رفت و رو کنم
هم بشراب عشق تن پاک کنم ز هر درن
هم بشراب عشق جان بهر تو شست و شو کنم
کى بود آنکه مست مست شسته ز غير دوست دست
پشت کنم بهر چه هست روى بروى او کنم
گه بوصال روى او جان کنم از شکوه کوه
گه ز خيال موى او شخص بدن چو مو کنم
گه بوصال جان دهم گه بفراق تن نهم
گه بخطاب انت انت گاه بعيب هو کنم
باز بده (بفيض) نقد هر آنچه ميدهى بده
عمر عزيز تا بکى صرف در آرزو کنم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید