شماره ٦٢٥: از معانى مغز بيرون ميکشم

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
از معانى مغز بيرون ميکشم
معنوى داند که من چون ميکشم
بسته دارم تا نظر در صورتى
معنى هر لحظه بيرون ميکشم
ليليى دارم که نتوان ديدنش
در غمش صد بار بيرون ميکشم
کاسهاى زهر هجر دوست را
عشق ميداند که من چون ميکشم
موسيم من عقل هرون من است
منت نصرت ز هرون ميکشم
يکسر مو سر نه مى پيچم ز عقل
اين رياضتها بقانون مى کشم
از پى تحصيل زاد آخرت
جورها از دنيى دون ميکشم
دم بدم زان غمزه تيرى ميرسد
خامه پرهيز در خون ميکشم
بهر بى اندازه عيشى در درون
محنت ز اندازه بيرون ميکشم
دل ز دنيا کنده و در ارض تن
رنج خسف جسم قارون ميکشم
رنجها باشد کليد گنجها
رنجها از طاقت افزون ميکشم
تا رسم از رنج در گنجى چو (فيض)
جورها از چرخ گردون ميکشم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید