شماره ٦٥٧: درين گلشن من بيدل ببوى يار ميگردم

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
درين گلشن من بيدل ببوى يار ميگردم
پى گنجى درين ويرانه همچون مار ميگردم
سپهر عالم جانم طرار نقش امکانم
بگرد مرکز توحيد چون پرگار ميگردم
بلى گوى و بلا جويم قضا چوگان و من گويم
براى خود نمى پويم بحکم يار ميگردم
برى زين باغ تا چينم هزاران جور مى بينم
براى آن گل خودرو بگرد خار ميگردم
نه پيچم روى از تيرش نپرهيزم ز شمشيرش
سر از بهر فدا دارم پى اين کار ميگردم
قرار و صبر برد از من تمناى وصال او
هواى آشيان دارم که چون طيار ميگردم
بنزد دوست خواهم شد براى تحفه مجلس
درى شايسته ميجويم درين بازار ميگردم
دواى درد عاشق را مگر يابم نشان از کس
درين بازار در دکان هر عطار ميگردم
نيايد بر منش رحمى طبيب عشق را هر چند
درين بازار عطاران من بيمار ميگردم
قلندر نيستم گرچه در صورة ليک در معنى
وراى عالم صورت قلندروار ميگردم
عزيز هر دو عالم ميشوم چون خاک ره گردم
چو عزت جو شوم در هر دو عالم خوار ميگردم
جهان بر من شود حاکم چو او را دوست ميدارم
برد فرمان من عالم چو زو بيزار ميگردم
زنم بر عالم استغنا قناعت چون کنم پيشه
شوم محتاج هر ناکس چو بر دينار ميگردم
بغفلت عمر خواهد رفت بس کن گفتگو اى (فيض)
چو از دستم نيامد کار بر گفتار ميگردم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید