شماره ٦٦٩: حسنش دريا و من سبويم

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
حسنش دريا و من سبويم
عشق چو کان و من چه گويم
من قالبم او مرا چو جانست
او آب روان و من چه جويم
او چون نائى و من چه نايم
نالان و حزين و زار اويم
او از لب من سخن سرايد
اين نيست که ترجمان اويم
اى خواجه مرا حقير مشمار
پرورده دست لطف اويم
از نيک بجز نکو نيايد
چون او نيکوست من نکويم
چون پشت من اوست در همه حال
با او پيوسته روبرويم
گاه از شادى غزل سرايم
گاهم از غم چو (فيض) مويم
آنرا که بود بکوى او خاک
افتاده بره چه خاک کويم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید