غم پنهان سمر شد چون کنم چون
محبت پرده در شد شد چون کنم چون
بگردابى فرو شد پاى دل را
که آب از سر بدر شد چون کنم چون
خوش آنروزى که دل در دست من بود
دل از دستم بدر شد چون کنم چون
بجنبانيد تا زنجير زلفش
جنونم بيشتر شد چون کنم چون
ندارد در دلش تأثير فرياد
فغانم بى اثر شد چون کنم چون
چسان اميد بهبودى توان داشت
که کار از بد بتر شد چون کنم چون
فتاده بر دلها بلى (فيض)
گداى دربدر شد چون کنم چون