شماره ٢٨: الهى پاره تمکين رم وحشى نگاهان را

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
الهى پاره تمکين رم وحشى نگاهان را
بقدر آرزوى ما شکستى کج کلاهان را
بمحشر گر چنين باشد هجوم حيرت قاتل
چو مژگان بر قفا يا بند دست دادخواهان را
چه امکان است خاک ما نظرگاه بتان گردد
فريب سرمه نتوان داد اين مژگان سياهان را
رعونت مشکل است از مزرع ما سر برون آرد
که پامالى بود باليدن اين عاجز گياهان را
گواهى چون خموشى نيست بر معموره دلها
سواد دلگشاى سرمه بس باشد صفاهان را
زشوخيهاى جرم خويش ميترسم که در محشر
شکست دل بحرف آرد زبان بيگناهان را
توان زد بى تأمل صد زمين و آسمان برهم
کف افسوس اگر باشد ندامت دستگاهان را
نشانها نقش برآبست در معموره امکان
نگين بيهوده در زنجير دارد نام شاهان را
درين گلشن که يکسر رنگ تکليف هوس دارد
مژه برداشتن کوهيست استغنا نگاهان را
صدائى از دراى کاروان عجز مى آيد
که حيرت هم براهى ميبرد گم کرده راهان را
مزاج فقر ما با گرم و سرد الفت نميگيرد
هوائى نيست (بيدل) سرزمين بى کلاهان را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید