شماره ٦١: بحر مى پيچد به موج از اشک غم پرورد ما

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
بحر مى پيچد به موج از اشک غم پرورد ما
چرخ ميگردد دو تا در فکر بار درد ما
گر بميدان رياضت کهربا دعوى کند
کاه گيرد در دهن از شرم رنگ زرد ما
دور نبود گر کمان صيد دلها زه کند
هم اداى ابروى نازيست بيت فرد ما
ميدهد بوى گريبان سحر موج نسيم
ميتوان دانست حال دل زآه سرد ما
همچو نى در هر نفس داريم نقد ناله ئى
اى هوس غافل مباش از گنج باد آورد ما
ما سبکروحان زقيد شش در تن فارغيم
مهره آزاد دل دارد بساط نرد ما
گر دهد صد بار گردون خاکت عالم را ببارد
نشکند آشفتگى رنگى بروى گرد ما
دوش با تيغ تبسم رفتى از بزم و هنوز
شور بيرون مى دهد زخم نمک پرورد ما
در سواد حيرت ازياد جمالت بيخوديم
روز و شب خواب سحر دارد دل شبگرد ما
نيست (بيدل) جز نواى قلقل ميناى مى
هيچکس در محفل خونين دلان همدرد ما



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید