شماره ١٣٩: چه فسردگى بلد تو شد که بمحفل من و ما بيا

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
چه فسردگى بلد تو شد که بمحفل من و ما بيا
که کشود راه غنودنت که درين فسانه سرا بيا
نفسيست مغتنم هوس طربى و حاصل عبرتى
سر بام فرصت پرفشان چو سحر بکسب هوا بيا
تگ و تاز وهم جنون عنان بسپهر ميبردت کشان
تو غبار باخته طاقتى بزمين عجز رسا بيا
بغبار قافله سلف نرسيده ئى و گذشته ئى
صف پيش ميزندت صلا که بياور و بقفا بيا
سرو پادميکه بهم رسد تک و تازها بقدم رسد
خم انتظار تو ميکشم بوداع قد دو تا بيا
به بتان چه تحفه بردائر زترانه قسمى دگر
برهت سيه شدن خون من به بهار رنگ حنا بيا
کس ازين حديقه نمى برد کم و بيش قسمت بى سبب
چو چنار کو طلب ثمر بهزار دست دعا بيا
باداى ناز فضوليت سر و برگ حسن قبول کو
ستم است دعوت شه کنى که بکلبه هاى کدا بيا
بفسون حاجت هرزه دو در جرأتى نکشوده ام
زحيا رسيده بگوش من که عرق کن آبله پا بيا
تو چو شمع در بر انجمن بهوس ستمکش سوختن کف پا
نشسته براه سرکه بلغز و جانب ما بيا
من بيدل از در عاجزى بچه سو روم بکجا رسم
همه سوست حکم بر و بر و همه جاست شور بيا بيا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید