شماره ٢٦٢: کسى دربند غفلت مانده چون من نديد اينجا

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
کسى دربند غفلت مانده چون من نديد اينجا
دو عالم يکدر باز است و ميجويم کليد اينجا
سراغ منزل مقصد مپرس از ما زمينگيران
بسعى نقش پا راهى نمى گردد سفيد اينجا
طپيدن ره ندارد در تجلى گاه حيرانى
توان گر پاى تا سر اشک شد نتوان چکيد اينجا
زگلزار هوس تا آرزو برگى بچنگ آرد
بمژگان عمرها چون ريشه ميبايد دويد اينجا
تحير گر بچشم انتظار ما نپردازد
چه وسعت ميتوان چيدن زآغوش اميد اينجا
ترش روئى ندارد يمن جمعيت درين محفل
چو شير اين سرکه ات از يکدگر خواهد بريد اينجا
بدل نقشى نمى بندد که باوحشت نه پيوندد
نميدانم کدامين بيوفا آئينه چيد اينجا
مرا از بى برى هم راحتى حاصل نشد ورنه
بهار سايه رنگين تر از گل داشت بيد اينجا
گواه کشته تيغ نگاه اوست حيرانى
کفن بر دو شى ء بسمل بود چشم سفيد اينجا
کفن در مشهد ما بينوايان خون بها دارد
زعريانى برون آ گر توانى شد شهيد اينجا
هجوم درد پيچيده است هستى تا عدم (بيدل)
تو هم گر گوش دارى ناله خر اهى شنيد اينجا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید