در شکايت از زمان و مذمت اقران

غزلستان :: خاقانی :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
در اين منزل اهل وفائى نيابى
مجوى اهل کامروز جائى نيابى
عجوز جهان در نکاح فلک شد
که جز عذر زادنش رائى نيابى
بلى در زناشوئى سنگ و آهن
بجز نار بنت الزنائى نيابى
اگر کيمياى وفا جستا خواهى
جز از دست هر خاکپائى نيابى
دمى خاکپائى تو را مس کند زر
پس از خاک به کيميائى نيابى
نفس عنبرين دار و آه آتشين زن
کزين خوشتر آب و هوائى نيابى
به آب خرد سنگ فطرت بگردان
کزين تيزتر آسيائى نيابى
در اين هفت ده زير و نه شهر بالا
وراى خرد ده کيائى نيابى
وليکن به نه شهر اگر خانه سازى
به از دل در او کد خدائى نيابى
چه بايد به شهرى تنشستن که آنجا
بجز هفت ده روستائى نيابى
همه شهر و ده گر براندازى الا
علف خانه چارپايى نيابى
به شب شهر غوغاى ياجوج گيرد
به روزش سکندر دهائى نيابى
زنى رومى آيد کند کاغذين سد
که از هندى آهن بنائى نيابى
همه شهر ياجوج گيرد دگر شب
که سد زنان را بقائى نيابى
برون ران ازين شهر و ده رخش همت
که اينجاش آب و چرائى نيابى
به همت وراى خرد شو که دل را
جز اين سدرة المنتهائى نيابى
به دل به رجوع تو کان پير دين را
بجز استقامت عصائى نيابى
فلک هم دو تا پشت پيرى است کورا
عصا جز خط استوائى نيابى
دلت آفتابى کز او صدق زايد
که جز صادق ابن الذکائى نياب
به صورت دو حرف کژ آمد دل، اما
ز دل راستگوتر گوائى نيابى
الف راست صورت صواب است ليکن
اگر کژ شود هم خطائى نيابى
نه نون و القلم هم کژ است اول آنگه
بجز راستش مقتدائى نيابى
ز دل شاهدى ساز کو را چو کعبه
همه روى بينى قفائى نيابى
چو دل کعبه کردى سر هر دو زانو
کم از مروه اى يا صفائى نيابى
برو پيل پندار از کعبه دل
برون ران کز اين به وغائى نيابى
بيا کعبه عزت دل ز عزى
تهى کن کز اين به غزائى نيابى
گر از کعبه در دير صادق دل آيى
به از دير حاجت روائى نيابى
ور از دير زى کعبه بى صدق پويى
به کعبه قبول دعائى نيابى
رفيق طرب را وداعى کن ار نه
ز داعى غم مرحبائى نيابى
در اين جايگه غم مقيم است کورا
بجز پرده دل وطائى نيابى
به ديماه خوف آتش غم سپر کن
که اينجا ربيع رجائى نيابى
چو سرسام سرد است قلب شتا را
دوا به ز قلب شتائى نيابى
به غم دل بنه کاينه خاطرت را
جز از صيقل غم جلائى نيابى
غم دين زدايد غم دنيى از تو
که بهتر ز غم غم زدائى نيابى
وليکن ز هر غم مجوى انس زيرا
ز هر مرغ ملک سبائى نيابى
منه مهره کز راست بازان معنى
در اين تخته نرد آشنائى نيابى
همه عاجز شش در و مهره در کف
به همت مششدر گشائى نيابى
اگر کم زنى هم به کم باش راضى
که دل را بيشى هوائى نيابى
دغا در سه شش بيش بينى ز ياران
چو يک نقش خواهى دغائى نيابى
اگر ثلثى از ربع مسکون بجوئى
وفا و کرم هيچ جائى نيابى
عقاقير صحراى دلهاست اين دو
که سازنده تر زين دوائى نيابى
دو بر گند بر يک شجر ليکن آن را
جز از فيض قدسى نمائى نيابى
ازين دو عقاقير صحراى دلها
در اين هفت دکان گيائى نيابى
وفا بارى از داعى حق طلب کن
کز اين ساعيان جز جفائى نيابى
کرم هم ز درگاه حق جوى کز کس
حقوق کرم را ادائى نيابى
دم عيسوى جوى کآسيب جان را
ز داروى ترسا شفائى نيابى
در يوسفى زن که کنعان دل را
ز صاع لئيمان عطائى نيابى
ببر بيخ آمال تا دل نرنجد
که بر خوان دونان صلائى نيابى
خرد را چه گوئى که بر خوان دو نان
ابا بينى ار خود ابائى نيابى
چو شل کرده باشى رگ آب ديده
بصر بسته توتيائى نيابى
چو گرگ اجرى از پهلوى زاغ کم خور
که برخوان چنان خوش لقائى نيابى
فرشته شو ارنه پرى باش بارى
که هم کاسه الا همائى نيابى
نکوئى مجو از کس و پس نکوئى
چنان کن که از کس جزائى نيابى
جزاى نکوئى است نام نکوئى
که بالاى آن در فزائى نيابى
تن شمع را روشنى سربها بس
که از طشت زر سربهائى نيابى
نه خاکى که بيرون نيارى وديعت
اگر سيم مزد از سقائى نيابى
نه نيز آتشى کز سر خام طمعى
غذا کم پزى گر غذائى نيابى
نه عودى که خوش دم بسوزى چو عاشق
اگر چون شکر دل ربائى نيابى
اسيران خاکند اميران اول
که چون خاک عبرت فزائى نيابى
به کم مدت از تاج داران اکنون
نبيره نبيني، نيائى نيابى
گداى مجرد صفت را که روزى
سرش رفت جز پادشائى نيابى
ولى پادشه را که يک لحظه از سر
کله گم شود جز گدائى نيابى
گرفتم فنا خسروى نقش اول
ز خسرو شدن جز فنائى نيابى
وگر نيز کيخسروى آخر آخر
کيانى کيان بى و بائى نيابى
ازين شير سگ خورده شيرى نبينى
وزين شوره مردم گيائى نيابى
ازين ريمن آيد کرم؟ نى نيايد
ز ريم آهن اقليميائى نيابى
مجوى از جهان مردمي، کاين امانت
به نزديک دور از خدائى نيابى
ندانى که ترياک چشم گوزنان
ز دندان هيچ اژدهائى نيابى
اگر کرم شب تاب آتش نمايد
از آن آتش انس و سنائى نيابى
ز دو نان که برق سرابند از اول
به آخر سحاب سخائى نيابى
قضات از در ظالمان کرد فارغ
ازين دادگرتر قضائى نيابى
تو ويک تنه غربت و وحش صحرا
که از مرغ خانه نوائى نيابى
چو عيسى که غربت کند سوى بالا
بجز سوزنش رشته تائى نيابى
تو چون نام چوئى ز نان جوى بگسل
که جم را به مور اقتدائى نيابى
ببين همت سنگ آهن ربا را
که آن همت از کهربائى نيابى
اگر کبريا بينى از نار شايد
ز کبريت هم کبريائى نيابى
ز خاقانى اين منطق الطير بشنو
که چون او معانى سرائى نيابى
لسان الطيور از دمش يابى ارچه
جهان را سليمان لوائى نيابى
سخن هاش موزون عيار آمد آوخ
که ناقد بجز ژاژخائى نيابى
بلى ناقد مشک يا دهن مصرى
بجز سير يا گندنائى نيابى
گر اين فصل بر کوه خوانى همانا
که جز بارک الله صدائى نيابى
بهارى است خوش چون گل نخل بندان
که از زخم خارش عنائى نيابى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید