وقت آن آمد که ما را باز بنوازى به لطف
يک زمانى از کرم با ما بپردازى به لطف
حال ما گرچه خرابست از کرم معمور ساز
خوش بود گر ساز ما را باز بنوازى به لطف
گرچه برخاک درم انداختى اى نور چشم
چشم آن دارم که از چشمم نيندازى به لطف
آفتاب عالمى و عالمى در سايه ات
لطف فرمائى و کار عالمى سازى به لطف
عشقبازى مى کنى با ما ولى پنهان زما
اين لطيفه بين که با ما عشق مى بازى به لطف