شماره ٢١٥: عجب است اينکه من ز من طلبم

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
عجب است اينکه من ز من طلبم
حسنم وز حسن حسن طلبم
يار من با من است و من حيران
به ختا رفته وز ختن طلبم
يوسف خويشتن همى جويم
نه چو يعقوب پيرهن طلبم
با دلى زنده عشق مى بازم
من نيم مرده تا کفن طلبم
دل جمعى به جان خريدارم
در سر زلف پرشکن طلبم
دل من مدتى است تا گم شد
با اويس است و در قرن طلبم
در بهشت و بهشت مى جويم
شمع بر کرده و لگن طلبم
روح اعظم نه يک بدن دارد
بلکه او از همه بدن طلبم
نعمت اللهم وز آل رسول
من کجا جاى اهرمن طلبم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید