فارغيم از وجود و هم ز عدم
بى خبر از حدوث و هم ز قدم
در خرابات مست مى گرديم
رند و ساقى رسيده ايم به هم
اى که گوئى شراب مى نوشى
خوش سؤالى جواب هست نعم
از وجود اى عزيز ما بگذر
شادمان باش در عدم بى غم
خوش بود همدمى چو جام شراب
گرچه باشد دمى چنان همدم
عشق آمد طرب به ما بخشيد
خير ما بود درچنين مقدم
در دو عالم يکى بود سيد
وحده لاشريک له فافهم