شماره ٢٠: از نامه ام آنشوخ مکدر شده باشد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
از نامه ام آنشوخ مکدر شده باشد
مرز است بحرف فقراتر شده باشد
دى ناله گمکرده اثر منفعلم کرد
اين رشته گلوگير چه گوهر شده باشد
آرايش کوس و دهل از خواجه عجب نيست
خرسى بخروش آمده و خر شده باشد
از طينت زنگى نبرد غازه سياهى
سنگ محکى تا بکجا زر شده باشد
از کسب صفا باطن اين تيره دلى چند
چون سايه بمهتاب سيه تر شده باشد
زاهد خجل از مجلس رندان بدر آمد
در خانه اين مسخره دختر شده باشد
خفت کش همچشمى اقبال حباب است
بيمغزى اگر صاحب افسر شده باشد
بر فطرت دون ناز بلندى نتوان چيد
اين آبله پا چقدر سر شده باشد
رسوائى فطرت مکش از هرزه نوائى
صحرا به ازان خانه که بيدر شده باشد
زين باغ هوس نامه بآن گل نتوان برد
هر چند که رنگ تو کبوتر شده باشد
تدبير صنايع شود از مرگ حصارت
آئينه اگر سد سکندر شده باشد
منسوب دو چشم است نگاهيکه تو دارى
تا هر چه توان ديد مکرر شده باشد
ما صاف دلان پرتو خورشيد وفائيم
دامن مکش از ما همه گرتر شده باشد
گويند دل گمشده منظور نگاهيست
آئينه ما عالم ديگر شده باشد
ما هيچ نديديم ازين هستى موهوم
(بيدل) بخيالت چه مصور شده باشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید