شماره ٣١: اگر درد طلب اين گردم از رفتار جوشاند

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
اگر درد طلب اين گردم از رفتار جوشاند
صداى پاى من خون از رگ کهسار جوشاند
چه اقبال است يارب دود سوداى محبت را
که شمع از رشته ئى کز پا کشد دستار جوشاند
رموز ياس ميپوشم بستر عجز ميکوشم
که ميترسم شکست بال من منقار جوشاند
چه تدبير از بناى سايه پردازد غم هستى
مگر برخيزم از خود تا هوا ديوار جوشاند
مشوران از تکلف آنقدر طبع ملايم را
که آتش مى شود آبى که کس بسيار جوشاند
باظهار يقين هم غره دعوى مشو چندان
کز انگشت شهادت صورت زنهار جوشاند
بخاموشى امان خواه از چنين هنگامه باطل
که حرف حق چو منصور از زبانها دار جوشاند
دل هر دانه ميباشد بچندين ريشه آبستن
گريبان گر درد يک سبحه صد زنار جوشاند
من و آن بستر ضعفى که افسون ادب آنجا
صدارا خفته چون رگ از تن بيمار جوشاند
قيامت ميبرم بر چرخ و از فکر خودم غافل
حيا اى کاش چون صبحم گريبان وار جوشاند
جمال مدعا روشن نشد از صيقل ديگر
مگر خاکستر از آئينه ام ديدار جوشاند
بکلفت ساختم از امتداد زندکى (بيدل)
چو آب استادگى از حد برد زنگار جوشاند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید