شماره ٤٧: اى ساز قدس دل بجهان نوامبند

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
اى ساز قدس دل بجهان نوامبند
يکتاست رشته ات بهر آواز پا مبند
تمثال غير و آينه ات انيچه تهمت است
رنگ شکسته بر چمن کبريا مبند
اى بى نياز کارگه اتفاق صنع
بار خيال بر دل بميدعا مبند
پر کوته است سعى امل بارسائيت
اى نغمه بلند بهر رشته پا مبند
بيگانگى زوضع جهان موج ميزند
آئينه جز مقابل آن آشنا مبند
بست و گشاد حکم قضا را چه چاره است
نتوان خيال بست که مگشاى يا مبند
دارد دل شکسته درين دير بى ثبات
مضمون عبرتى که براى خدا مبند
سامان شبنم چمنت آرميد گيست
اين محمل وفاق بدوش هوا مبند
ناموس آبروى تنزه نگاه دار
رنگ عرق تريست بساز حيا مبند
زان دست بى نگار که در آستين تست
زنهار شرم دار خيال حنا مبند
اين عقده اميد که دل نقش بسته است
(بيدل) برشته ئى که توان کرد وامبند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید