شماره ٨٥: بر اهل فضل دانش و فن گريه ميکند

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
بر اهل فضل دانش و فن گريه ميکند
تا خامه لب گشود سخن گريه ميکند
بر بيکسيم کز نم چشم مسامها
هر چند مو دمد زبدن گريه ميکند
در پيرى از تلاش سخن ضبط لب کنيد
دندان دميکه ريخت دهن گريه ميکند
عقل از فسون نفس ندارد برآمدن
بيچاره است مرد چو زن گريه ميکند
اشکى که مهر پروردش در کنار چشم
چون طفل بر زمين مفگن گريه ميکند
اى قطره غفلت از نم چشم محيط چند
از درد غربت تو وطن گريه ميکند
تيمار جسم چند عرق ريز انفعال
تعمير بر بناى کهن گريه ميکند
هنگامه چه عيش فروزم که همچو شمع
گل نيز بى تو بر سر من گريه ميکند
شبنم درين بهار دليل نشاط نيست
صبحى است کز وداع چمن گريه ميکند
(بيدل) بهر کجا رگ ابرى نشان دهند
در ماتم حسين و حسن گريه ميکند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید