شماره ١٢٤: بهار ميرود و گل زباغ ميگذرد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
بهار ميرود و گل زباغ ميگذرد
پياله گير که فصل دماغ ميگذرد
نواى بلبل و آواز خنده گلها
بدوش عبرت بانگ کلاغ ميگذرد
گدورتى که زاسباب چيده بر دل
سياهى ئى است که آخر زداغ ميگذرد
بجستجوى چه مطلب شکسته ئى دامن
غبار خود بهم آور سراغ ميگذرد
کسى بجا نکنى بى اثر چه چاره کند
فراغها بتلاش فراغ ميگذرد
فريب جلوه طاوس زير چمن نخورى
غبار قافله سالار داغ ميگذرد
مخالفت هم ازين دوستان غنيمت گير
دو روزه صحبت طوطى و زاغ ميگذرد
شرر بصفحه زن و فرصت طرب درياب
شب سحر نفست بى چراغ ميگذرد
زقيد لفظ برا معنى مجرد باش
مى است نشه دمى کز اياغ ميگذرد
مگو پيام قناعت بمنعمان (بيدل)
غريق حرص زپل بيدماغ ميگذرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید