شماره ١٤٣: پيرى وداع عمر سبکبال وانمود

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
پيرى وداع عمر سبکبال وانمود
موى سفيد آب بغربال وانمود
اين جنس اعتباکه در کاروان ماست
خواهد غبار مانده بدنبال وانمود
جائيکه شرم نم کشد از گير و دار جاه
نتوان بکوس شهرت اقبال وانمود
ما و من از فسون تعلق بهار کرد
پرواز رنگها زپروبال وانمود
عشق آنچه خواند در بر ما زلف و کاکلش
بر زاهدان سلاسل و اغلال وانمود
زان نقطه ئى که زد دل مجنونش انتخاب
ليلى بجمع لاله رخان خال وانمود
ما را بهر چه عشق فرو شد کمال ماست
بسپرد هر متاع و بدلال وانمود
رمز عدم زهيچ لبى پرده در نشد
وصف دهان او همه را لال وانمود
کلکى که گشت محرم مکتوب عجز ما
سطرى اگر نمود همان نال وانمود
هر جا چو سايه نامه عبرت گشوده ايم
بايد همين سياهى اعمال وانمود
حيرت بکار دل گرهى زد که چون گهر
نتوانش نيم عقده بصد سال وانمود
(بيدل) زعبرتى که در آئينه حياست
ما را بس است اگر همه تمثال وانمود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید