شماره ١٩٢: جام غرور کدام رنگ توان زد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
جام غرور کدام رنگ توان زد
شيشه نداريم بر چه سنگ توان زد
از هوسم واخريد عذر ضعيفى
آبله بوسى بپاى لنگ توان زد
قطره محال است بى گهر دل جمعت
سست مگير آن گره که تنگ توان زد
نقش نگينخانه هوس اگر اين است
گل بسر نامها زننگ توان زد
کوس و دهل مايه شعور ندارد
دنگ نه ئى چند دنگ دنگ توان زد
بسکه شکستند عهدهاى مروت
بر سر ياران پر کلنگ توان زد
چشم گشا ليک بر رخ مژه بستن
آينه باش آنقدر که زنگ توان زد
دور چه ساغر زند کسى به تخيل
خنده مگر بر جهان بنگ توان زد
دامن مقصد که ميکشد زکف ما
گر بگريبان خويش چنگ توان زد
سخت چو فواره غافلى زنه پا
سر بهوا تا کجا شلنگ توان زد
(بيدل) از اندوه اعتبار برون آ
تا پرى اين شيشه ها بسنگ توان زد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید