شماره ٢٨٣: داد عشق از بى نيازى درس طفلانم بياد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
داد عشق از بى نيازى درس طفلانم بياد
سر خط معنيست پيش چشم و ميخوانم بياد
شرم بيدردى مگر بر جبهه ام چيند عرق
تا نماند ننگ خشکيهاى مژگانم بياد
ميفشارد تنگى اين خانه مجنون مرا
گر نباشد وسعت آباد بيابانم بياد
در فراموشى مگر جمعيتى پيدا کنم
ورنه چون موى سر مجنون پريشانم بياد
زان ستمهائى که از بيداد هجران ديده ام
ميدرم پيش تو گر آيد گريبانم بياد
دل کباب پرتو حسن عرقناک که بود
کز هجوم اشک مى آيد چراغانم بياد
از تغافل خانه ناز تو بيرون نيستم
شيشه ئى بودم که دارد طاق نسيانم بياد
زان قدر هوشى که ميکردم بوهم خويش جمع
چون بيادت ميرسم چيزى نميمانم بياد
از عدم آنسوترم برده است فکر نيستى
نيستم زانها که هستى آرد آسانم بياد
با خيال رفتگان هم قانعم از بيکسى
کاش گردون واگذارد ياد يارانم بياد
بعد ازين غير از فراموشى که مى بيند مرا
مفت آگاهى اگر روزى دو مهمانم بياد
(بيدل) آن دور مى و پيمانه ام ديگر کجاست
يکدودم بگذار تا رنگى بگردانم بياد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید