شماره ٢٨٤: داغ بودم که چه خواهم بغمت انشا کرد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
داغ بودم که چه خواهم بغمت انشا کرد
نقطه اشک روان گشت و خطى پيدا کرد
نقش نيرنگ جهان در نظرم رنگ نبست
در تمثال زدم آينه استغنا کرد
سعى مغرور زعجزم در آگاهى زد
خواب پا داشتم از آبله مژگان واکرد
فطرت سست پى از پيروى وهم امل
لغزشى خورد که امروز مرا فردا کرد
ميشمارم قدم و بر سر دل مى لرزم
پاى پرآبله ام کارگه مينا کرد
دل بپرداز و طرب کن که درين تنگ فضا
خانه آينه را جهد صفا صحرا کرد
گرد پرواز در انديشه پرى مى افشاند
خاک گشتن سر سودائى ما بالا کرد
حسن هر سو نگرد سعى نظر خودبينى است
آنچه ميخواست با آئينه کند با ما کرد
کلک نقاش ازل حسن يقين ميپرداخت
نقش ما ديد و بسوى تو اشارتها کرد
عشق از آرايش ناموس حقيقت نگذشت
کف ما را نمد آينه دريا کرد
هيچکس ممتحن وضع بد و نيک مباد
نسخه حيرت ما طبع فضول اجزا کرد
(بيدل) از قافله کن فيکون نتوان يافت
بار جنسى که توان زحمت پشت پا کرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید