شماره ٢٥٧: ما گل به دست خود ز نهالى نچيده ايم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
ما گل به دست خود ز نهالى نچيده ايم
در دست ديگران گلى از دور ديده ايم
چون لاله صاف و درد سپهر دو رنگ را
در يک پياله کرده و بر سر کشيده ايم
با بخت تيره ازستم چرخ فارغيم
در دست زنگى آينه زنگ ديده ايم
نو کيسه مصيبت ايام نيستيم
چون صبحدم هزار گريبان دريده ايم
روى از غبار حادثه در هم نمى کشيم
ما ناف دل به حلقه ماتم بريده ايم
دل نيست عقده اى که گشايد به زور فکر
بيهوده سر به جيب تأمل کشيده ايم
امروز نيست سينه ما داغدار عشق
چون لاله ما ز صبح ازل داغ ديده ايم
دور نشاط ما خم فتراک قاتل است
ما ماه عيد را به رخ زخم ديده ايم
گل دام نکهت عبثى مى کند به خاک
ما بوى پيرهن به تکلف شنيده ايم
جنگ گريز شيوه ما نيست چون شرار
صدبار چون نسيم بر آتش دويده ايم
از آفتاب تجربه سنگ آب مى شود
ما غافلان همان ثمر نارسيده ايم
از جور روزگار نداريم شکوه اى
اين گرگ را به قيمت يوسف خريده ايم
صائب زبرگ عيش تهى نيست جيب ما
چون غنچه تا به کنج دل خود خزيده ايم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید